بردار. [ ب َ ] ( اِ ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانه تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است. رجوع به فروار شود.
بردار. [ ب َ ] ( نف مرکب ) بردارنده. || پذیرنده. قبول کننده. ( یادداشت مؤلف ). این کلمه به صورت مزید مؤخر در ترکیبات ذیل به کار رود که برخی درمعنی بردارنده و برخی در معنی پذیرنده بکار روند:
- آب بردار ( سخن و گفتار ) ؛ دوپهلو و نیش دار و کنایه آمیز.
- آفتابه بردار ؛ حامل آفتابه.
- افسون بردار؛ افسون پذیر: او مار افسون برداری نیست.
- باربردار ؛ حامل. حمال. بارکش :
گاوان و خران باربردار
به ز آدمیان مردم آزار.
سعدی.
- بخیه بردار ؛ قابل بخیه زدن.- بهره بردار ؛ سودبرنده. نفعبرنده.
- پسه بردار ؛ خادم بردارنده دامان بلند زنان از دنبال چون دامن عروس.
- تخلف بردار ؛ پذیرا و قابل تخلف.
- ترک بردار ؛ قابل ترک برداشتن.
- تعطیل بردار ؛ قابل تعطیل شدن : قوانین مشروطیت تعطیل بردار نیست.
- تمشیت بردار ؛ قابل نظم داشتن.
- توجیه بردار ؛ قابل تشریح شدن.
- چاره بردار ؛ چاره پذیر.
- چکش بردار ؛ حامل چکش.
- || چکش پذیر.
- دست بردار ؛ صرفنظرکننده. چشم پوشنده.
- دل بردار ؛ ترک علاقه کننده.
- رفوبردار ؛ قابل رفو شدن.
- رنگ بردار ؛ رنگ پذیر.
- سوسه بردار ؛ خدشه پذیر: فلان سوسه بردار نیست ؛ خدشه پذیر نیست.
- سوهان بردار ؛ حامل سوهان. سوهان پذیر.
- شن بردار ؛ حامل شن.
- شوخی بردار ؛ قابل شوخی تلقی شدن.
- عکسبردار ؛ عکاس.
- فرمانبردار ؛ مطیع. فرمانبر.
- کلاه بردار ؛ حقه باز.
- گودبردار ؛ گودکن.
- نظم بردار ؛ قابل منظم شدن.
- نقش بردار ؛ نقش پذیر.
- نقشه بردار ؛ نقشه کش.
- وصله بردار ؛ قابل درپی شدن.
رجوع به هریک از این ترکیبات در جای خودشود.
|| ( ن مف ) برداشته و بلند ساخته. ( آنندراج ).
بردار. [ ب ُ ] ( اِ مرکب ) حامل فیزیکی و مکانیکی. ( از اصطلاحات مصوب فرهنگستان ).
بردار. [ ب ُ ] ( نف )صفت از بردن ( برد + ار ) چنانکه پرستار ( پرست + ار ).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رجوع به این ترکیبات شود.