برخیزاندن


معنی انگلیسی:
stand

لغت نامه دهخدا

برخیزاندن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) برخیزانیدن. راست کردن. بلند کردن. رجوع به برخیزانیدن شود :
جز مؤذن حق بوقت قدقامت
از جای قنوت برنخیزاند.
ناصرخسرو.

پیشنهاد کاربران

انعاظ= [ اِ ] ( ع مص ) برخیزانیدن نره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . به نعوظ داشتن. ( بحر الجواهر ) . نعوظ آوردن. ایستاده کردن نره. تحریک. ( یادداشت مؤلف ) : قوت حیوانی ، آلت شهوانی را قیام و انعاظی بداد. ( سندبادنامه ص 177 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- انعاظ کردن ؛ برخیزانیدن نره : و اندر وی [ انار شیرین ] لختی بادناکی است و انعاظ کند. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . پیه اسقنقور با بیزرد بسرشند اول شب بنهند انعاظی کند عجب. ( ذخیره خوارزمشاهی ) .
|| سخت آزمند شدن مرد و زن بجماع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . شبق. ( بحر الجواهر ) . سخت آزمند شدن مرد و زن به آرمیدن با جفت. آرزومند جماع شدن. ( یادداشت مؤلف ) . || باز و فراز کردن ستور ماده فرج را از غایت اشتهای فحل. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) .

بپرس