برخوردهای امام موسی کاظم با خلفای عباسی

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] برخوردهای امام موسی کاظم (علیه السلام) با خلفای عباسی. دورانی که امام کاظم علیه السّلام در آن زندگی می کرد، مصادف با نخستین مرحله استبداد و ستمگری حکّام عباسی بود.این اعمال فشار از زمان امام صادق علیه السّلام آغاز شد و تا زمان امام رضا علیه السّلام که دوره خلافت مأمون بود با شدّت هر چه تمام تر ادامه یافت.
امام کاظم علیه السّلام پس از شهادت پدرش در سال 148،در زمان منصور دوانیقی امامت را عهده دار شد. منصور عباسی در سال 158 در مکه مرد. جانشین وی تا سال 169 فرزندش مهدی عباسی بود.پس از آن، یک سال هادی عباسی خلافت کرد و آنگاه هارون به خلافت رسید. امام در سال 183 به شهادت رسید و در تمام این سالها رهبری شیعیان امامی را عهده دار بود.کتب تاریخ و حدیث، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با موسی بن جعفر علیه السّلام را نقل کرده اند
ابن شهر آشوب خبری در برخورد منصور با امام کاظم علیه السّلام آورده و می نویسد:
« منصور از امام خواست تا در عید نوروز، به جای او در مجلسی نشسته و هدایایی را که می آورند از طرف او بگیرد.امام در پاسخ فرمود:«انّی قد فتّشت الأخبار عن جدّی رسول الله صلّی اللّه علیه و آله فلم اجد لهذا العید خبرا؛ انّه سنّة للفرس محاها الإسلام و معاذ الله أن نحیی ما محاه الإسلام.» «من اخباری را که از جدّم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله وارد شده بررسی کردم و خبری در باره این عید پیدا نکردم. این عید از سنن ایرانیان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده است. به خدا پناه می برم از این که چیزی را که اسلام آن را از میان برده دوباره آن را زنده کنم.» منصور در پاسخ گفت: این کار را «سیاسة للجند» انجام می دهد، چرا که بسیاری از لشکریان منصور و حتی دهاقین معروف آن نواحی ایرانی بودند و طبیعی بود که به مناسبت این عید، هدایای زیادی به منصور اهدا می کردند. به این ترتیب وجوه زیادی به خزینه او- که به بخل نیز شهرت داشت- افزوده می شد. وی امام را مجبور کرد تا آن روز از طرف منصور در آن مجلس نشسته و هدایای لشکریان را بگیرد. با این حال برخورد امام با این حرکت منصور قابل توجه است. البته منظور امام در این جا باطل بودن عید نوروز نیست بلکه ، منظور ایشان گرفته هدیه توسط خلفا از مردم است.
مهدی عباسی که احتمال می داد ، حضرت وجوهی جمع آوری کرده و آن را برای سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف می کند، دستور بازداشت حضرت را به فرماندار خود در مدینه صادر نمود. او نیز امام را دستگیر و روانه بغداد کرد. مهدی او را به زندان انداخت. شب هنگام امیرالمؤمین علی بن ابی طالب علیه السّلام را در خواب دید که به او می فرمود:«فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ؟» «آیا اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندیتان را ببرید؟» مهدی در همان لحظه از خواب بیدار شد؛ حاجب خود را که ربیع نام داشت صدا کرد و دستور داد امام کاظم علیه السّلام را پیش او حاضر کند. وقتی امام آمد، ایشان را در کنار خویش نشاند و گفت: امیر المؤمنین علیه السّلام را به خواب دیدم که این آیه را می خواند. سپس از او پرسید:
أ فتؤمنّی ان لا تخرج علیّ او علی احد من ولدی؟
آیا به من اطمینان می دهی که علیه من و یا یکی از فرزندانم قیام نکنی؟
امام فرمود: و للّه ما فعلت ذلک و لا هو من شأنی.

پیشنهاد کاربران

بپرس