کار تو با سعادت و اقبال
وزتن و جان خویش برخوردار.
فرخی.
هنر فراوان دارد ملک خدای کنادکه باشد از هنر و عمر خویش برخوردار.
فرخی.
امیر عالم عادل بکام خویش زیادز بخت شاد و ز ملک و ز عمر برخوردار.
فرخی.
پاینده... و کامروا و کامکار و برخوردار از ملک وجوانی. ( تاریخ بیهقی ). این خاندان... پاینده باد...و فرزند این پادشاه... برخوردار از ملک و جوانی. ( تاریخ بیهقی ). پس دراز کن ای سلطان مسعود که خدا مرا بتو برخوردار گرداند... دست خود را. ( تاریخ بیهقی ).نوبهاریست عدل او خرم
دهر از او شادکام و برخوردار.
ابوالفرج رونی.
ز غزو بازخرامید شاد و برخوردارعلاء دولت مسعود شاه شاه شکار.
مسعودسعد.
ز بخت یافته داد و ز تخت گشته بکام ز ملک روزی مند و ز عمر برخوردار.
مسعودسعد.
تو عجب داری که من گویم همی کز جلالت شاه برخوردار باد.
مسعودسعد.
بخدا ار کسی تواند بودبی خدا از خدای برخوردار.
سنایی.
امروز بر ساهره این کره اغبر... هیچ پادشاهی مرفه تر ازین خداوند نیست و هیچ بزرگی برخوردارتر ازین ملک نیست. ( چهارمقاله ).ز وصل یار دلبر برنخوردم
ز هجرش لیک برخوردار بودم.
سیدحسن غزنوی.
ز جاه و دولت او خلق شادمانه دلندز جاه و دولت خود شاد باد و برخوردار.
سوزنی.
خلق عالم از تو برخوردار و خواهان از خدابیشتر بخوانید ...