برخورد تمدن ها (The Clash of Civilizations)
نظریه ای از ساموئل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد، در سال ۱۹۹۳. او پایان جنگ سرد را سرآغاز دوران جدید «برخورد تمدن ها» می انگارد و بسیاری از حوادث و رخدادهای جاری جهان را براساس آن تعبیر و تحلیل می کند. وی تمدن های زنده جهان را به هفت و یا هشت تمدن بزرگ تقسیم می کند: تمدن های غربی، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلام، هندو، ارتدوکس، امریکای لاتین و در حاشیه نیز تمدن افریقایی؛ و خطوط گسل میان تمدن های مزبور را منشأ درگیری های آتی و جایگزین واحد کهن دولت ـ ملت می بیند. به اعتقاد هانتینگتون، تقابل تمدن ها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیری های عصر نو را شکل می دهد زیرا: اختلاف تمدن ها اساسی است؛ خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است؛ تجدید حیات مذهبی وسیله ای برای پرکردن خلاء هویت در حال رشد است؛ رفتار غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنی (دیگران) گردیده است؛ ویژگی ها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند؛ منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است؛ خطوط گُسل موجود بین تمدن ها، امروزه جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط جرقه های ایجاد بحران و خون ریزی اند. خصومت ۱۴۰۰سالۀ اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط بین دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین می شود. بدین ترتیب، «پارادایم برخورد تمدنی» دیگر مسائل جهانی را تحت تأثیر قرار می دهد و در عصر جدید صف آرایی های تازه ای بر محور تمدن ها شکل می گیرد و سرانجام نیز تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار می گیرند. خلاصه این که کانون اصلی درگیری ها در آینده، بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود. درواقع درگیری های تمدنی، آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان نو است. هرچند پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، فرضیه برخورد تمدن ها از وجاهت خاصی برخوردار شده است اما نقدهای جدی فراوانی نیز از سوی اندیشمندان جهانی بر آن نوشته شده و بر خطرناک بودن این نظریه نسبت به صلح و امنیت جهانی تأکید شده است. طرح گفت وگوی تمدن ها در مقابل این نظریه از سوی سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران ارائه شده است (۱۹۹۸م). نیز ← گفت وگوی تمدن ها
نظریه ای از ساموئل هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد، در سال ۱۹۹۳. او پایان جنگ سرد را سرآغاز دوران جدید «برخورد تمدن ها» می انگارد و بسیاری از حوادث و رخدادهای جاری جهان را براساس آن تعبیر و تحلیل می کند. وی تمدن های زنده جهان را به هفت و یا هشت تمدن بزرگ تقسیم می کند: تمدن های غربی، کنفوسیوسی، ژاپنی، اسلام، هندو، ارتدوکس، امریکای لاتین و در حاشیه نیز تمدن افریقایی؛ و خطوط گسل میان تمدن های مزبور را منشأ درگیری های آتی و جایگزین واحد کهن دولت ـ ملت می بیند. به اعتقاد هانتینگتون، تقابل تمدن ها، سیاست غالب جهانی و آخرین مرحله تکامل درگیری های عصر نو را شکل می دهد زیرا: اختلاف تمدن ها اساسی است؛ خودآگاهی تمدنی در حال افزایش است؛ تجدید حیات مذهبی وسیله ای برای پرکردن خلاء هویت در حال رشد است؛ رفتار غرب موجب رشد خودآگاهی تمدنی (دیگران) گردیده است؛ ویژگی ها و اختلافات فرهنگی تغییرناپذیرند؛ منطقه گرایی اقتصادی و نقش مشترکات فرهنگی در حال رشد است؛ خطوط گُسل موجود بین تمدن ها، امروزه جایگزین مرزهای سیاسی و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد شده است و این خطوط جرقه های ایجاد بحران و خون ریزی اند. خصومت ۱۴۰۰سالۀ اسلام و غرب در حال افزایش است و روابط بین دو تمدن اسلام و غرب آبستن بروز حوادثی خونین می شود. بدین ترتیب، «پارادایم برخورد تمدنی» دیگر مسائل جهانی را تحت تأثیر قرار می دهد و در عصر جدید صف آرایی های تازه ای بر محور تمدن ها شکل می گیرد و سرانجام نیز تمدن های اسلامی و کنفوسیوسی در کنار هم، رویاروی تمدن غرب قرار می گیرند. خلاصه این که کانون اصلی درگیری ها در آینده، بین تمدن غرب و اتحاد جوامع کنفوسیوسی شرق آسیا و جهان اسلام خواهد بود. درواقع درگیری های تمدنی، آخرین مرحله تکامل درگیری در جهان نو است. هرچند پس از رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، فرضیه برخورد تمدن ها از وجاهت خاصی برخوردار شده است اما نقدهای جدی فراوانی نیز از سوی اندیشمندان جهانی بر آن نوشته شده و بر خطرناک بودن این نظریه نسبت به صلح و امنیت جهانی تأکید شده است. طرح گفت وگوی تمدن ها در مقابل این نظریه از سوی سید محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران ارائه شده است (۱۹۹۸م). نیز ← گفت وگوی تمدن ها
wikijoo: برخورد_تمدن_ها