برخمیدن

پیشنهاد کاربران

[بَ خَ دَ] ( مص ) سرهم کردن؛ ساختن؛ بافتن
نیز رک. پرخمیدن، فرخمیدن
رستن به مال نیست به علمست و کارکرد
خیره محال و بیهده تا چند برخمی ( دیوان ناصرخسرو، 459 )
{برگرفته از ذیل فرهنگهای فارسی، علی رواقی}

بپرس