برخلاف. [ ب َ خ ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بر + خلاف ) برعکس و برضد. ( آنندراج ). برعکس و برضد و بطور خلاف. ( ناظم الاطباء ). مخالف چیزی : یک نفس آن تیغ برآر از غلاف چند غلافش کنی ای برخلاف.
نظامی.
مترادف ها
athwart(قید)
از وسط، از این سو بان سو، از طرفی بطرف دیگر، برخلاف
unlike(حرف اضافه)
برخلاف، برعکس
with(حرف اضافه)
با، پیش، بطرف، برخلاف، بوسیله، بعوض، در جهت، در ازاء
فارسی به عربی
علی خلاف , مع
پیشنهاد کاربران
ناخواسته
وارونەیِ، سرپیچی از، ناسازگار با، سازگار نبودن با
بر علیه
ناساز با ناساز با ( برخلاف ) آنچه این سراینده، درباره ی پشتیبانیِ نکردن �جامعه جهانی� . . . که وی از آن ها برای کاری انجام نداده، سپاسگزاری نموده . . . برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر: ... [مشاهده متن کامل]
ب. الف. بزرگمهر ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://www. behzadbozorgmehr. com/2019/10/blog - post_92. html همچنینک ناساز با ( برخلاف ) برابرهای یاد شده در بالا، واژه ی از ریشه عربی �معدن� به آرش �کانسار� واز آن نادرست تر �کان� نیست . . . برگرفته از �پیشنهاد کاربران� به آرش واژه ی �معدن� در همین واژه نامه