برخفج. [ ب َ خ َ ] ( اِ ) برخنج. برخفچ. گرانی که در خواب بر مردم اوفتد. ( فرهنگ اسدی ) ( انجمن آرا ). و آنرا بتازی کابوس خوانند. درفنجک. فرنجک. ( انجمن آرا ). بختک. عبدالجنه. ضبغطی : بوصال اندر ایمن بدم از گشت زمان تا فراق آمد بگرفتم چون بر خفجا.
آغاجی ( فرهنگ اسدی ).
رجوع به پرخفچ شود.
فرهنگ فارسی
کابوس، بختک، برغفج و برخفج هم گفته اند ( اسم ) کابوس بختک عبدالجنه .
فرهنگ عمید
= بختک: به وصال اندر ایمن بُدم از گشت زمان / تا فراق آمد و بگرفت چو برخفج مرا (آغاجی: شاعران بی دیوان: ۱۹۰حاشیه ).