برحقند آنان که با عیسی نشستند ار ز رشک
خاک بر روی طبیب مهربان افشانده اند.
خاقانی.
هرچه کنی تو برحقی حاکم دست مطلقی پیش که داوری برم از تو که خصم و داوری.
سعدی.
گرچه برحق بود مزاج سخن حمل دعویش بر محال مکن.
سعدی.
- برحق بداشتن ؛ احقاق. ( ترجمان القرآن ).- برحق بودن ؛ محق بودن.