برجهاندن

لغت نامه دهخدا

برجهاندن. [ ب َ ج َ دَ ] ( مص مرکب ) رجوع به برجهانیدن و جهاندن شود.

پیشنهاد کاربران

رقصانیدن. .
ازاین میوهٔ ممنوعه هرگزانتظارنجات نداشتیم
مثل ادوارگذشته قبل وبعدانقلاب افرادی جورواجوربا سلیقه ها وقیل وقال های گوناگون.
که همه ازاین برجهانیدن ثروت و
رقص توازن قدرت برخوردارند. .

بپرس