برجستگی
/barjestegi/
مترادف برجستگی: برآمدگی، تحدب، بلندی، امتیاز، برتری، تشخص، تمایز، عمدگی، اهمیت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- برجستگی های بدن ؛ نقاطی از بدن که برجسته نماید مانند پستان. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| طاول و بثره و جوشش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
برجستگی، پیش امدگی، پیش رفتگی
کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی
بلندی، بزرگی، تعالی، پشته، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه، علی، علو
دسته، دستگیره، برجستگی، بر امدگی، گره، دکمه، قبه
برجستگی، تورم
رئیس، ارباب، برجستگی، بر جسته کاری، متصدی، رئیس کارفرما، خواجه
برتری، برجستگی، سده، امتیاز، علو، پیش امدگی
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز
برتری، برجستگی، جلو امدگی، نکته برجسته، موضوع برجسته، چابکی در جست و خیز
برجستگی، دماغه
بلندی، بزرگی، تعالی، برجستگی، بر امدگی، مقام، عالیجناب، جاه
برجستگی، پخش رگه معدن، لبه بیرون امده چرخ، پیچ سر تنبوشه
شهرت، برجستگی، اهمیت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید