برجستن


مترادف برجستن: پریدن، برجهیدن، جستن، جهیدن، وثوب، تپیدن، جنبیدن، شتافتن

معنی انگلیسی:
bounce, overhang

لغت نامه دهخدا

برجستن. [ ب َ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) جهیدن. برجهیدن. جستن. ( ناظم الاطباء ). || جهیدن ستوران و پرندگان نر بر ماده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اصطلاح پزشکی ) مبتلا شدن بثورات جلدی مانند آبله و سرخجه. || طپیدن و جنبیدن رگ. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

۱- پریدن از پایین ببالا یا بعکسجهیدن. ۲- جهیدن ستوران و درندگان نر برماده . ۳- مبتلا شدن به بثورات جلدی مانند آبله و سرخجه . ۴- تپیدن و جنبیدن رگ .

فرهنگ معین

(بَ جَ یا ج ِ تَ )(مص ل . )=برجهیدن : پریدن از پایین به بالا یا به عکس ، جهیدن .

فرهنگ عمید

جهیدن، پریدن.

پیشنهاد کاربران

بیرون زدن
کارواژه ( برجَستن ) در زبان پارسی فرآراسته ( کاملا ) با واژه ی آلمانیِ ( auszeichnen ) همچم و همعنا است. چرا که واژه بَرجَستن در زبان پارسی و auszeichnen در زبان آلمانی هم به معنای متمایز کردن ، تمایز گذاشتن و هم به معنای احترام گذاشتن، ارج نهادن، محترم شمردن است و هنگام ترجمه به زبان انگلیسی چندین معنا ( بمانند to honor، to distinguish ) می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

برجسته: ausgezeichnet : عالی، ممتاز، خوب، متمایز

پریدن

بپرس