برتر

/bartar/

مترادف برتر: اعلی، افضل، اولی، عالی، فایق، بالاتر، مرجح، والا ، بلندتر، رفیع تر

متضاد برتر: ادنی

معنی انگلیسی:
eminent, above, ascendant, ascendent, dominant, excellent, high, major, noble, over-, pre-eminent, predominant, preeminent, preponderant, sovereign, super-, superior, top, topper, undeniable, higher, preferable

لغت نامه دهخدا

برتر. [ ب َ ت َ] ( ص تفضیلی ) اعلی. ( ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. ( ناظم الاطباء ). بلندتر و اعلی. ( آنندراج ). افضل. اجل. مقابل فروتر. بالاتر. ( ناظم الاطباء ). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل. مقابل پست تر :
بفرمان او گردد این آسمان
که او برتر است از زمان و مکان.
فردوسی.
ز نام و نشان وگمان برتر است
نگارنده برشده گوهر است.
فردوسی.
بگوی آنچه دانی و بفزای نیز
ز گفت خردمند برتر چه چیز.
فردوسی.
برتر ز خویها خرد است و هنر
مردم بی این دو چیز نیاید بکار.
فرخی.
ای آنکه مرا درگه تو خوشتر جائی است
وی آنکه مرا خدمت تو برتر کاری است.
فرخی.
غبی تر کس آن کش غنی تر کنی تو
فروتر کس آن کش تو برتر نشانی.
منوچهری.
و شک نیست که خداوند بیندیشیده باشد و پرداخته که رای عالی برتر است. ( تاریخ بیهقی ). رای عالی برتر در آنچه فرماید. ( تاریخ بیهقی ). التماس اینست و رای عالی برتر. ( تاریخ بیهقی ).
سپهبد فروماند خیره بجای
همی گفت ای پاک و برتر خدای.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
و برتران از فروتران پیدا شوند. ( منتخب قابوسنامه ).
چند رفتند ازین قصور بلند
در هنر برتر از تو سوی قبور.
ناصرخسرو.
زیردست لشکری دشمن شناس
کان بجاه و منزلت زین برتر است.
ناصرخسرو.
ای پیر چو این هست پس چه گوئی
زین بهتر و برتر دگر چرا نیست.
ناصرخسرو.
شش پنج زنند برتران نقش
یک نقش رسد فروتران را.
خاقانی.
اگر در زیر هر سنگی چو خاقانی سری بینی
ازین برتر سخن باری نپندارم که کس دارد.
خاقانی.
من کیم باری که گوئی ز آفرینش برترم
کافرم گر هست تاج آفرینش بر سرم.
خاقانی.
کار تو زانجا که خبر داشتی
برتر از آن شد که بپنداشتی.
نظامی.
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هرچه گفته ایم و شنیدیم و خوانده ایم.
سعدی.
دعوی مکن که برترم از دیگران بعلم
چون کبرکردی از همه دونان فروتری.
سعدی.
کدام پایه تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی.
حافظ.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

بالاتر، بلندتر، برتری: بالاتری، رجحان
( صفت ) بالاتر بلندتر( ماده و معنی ) اعلی .

فرهنگ معین

(بَ تَ ) (ص تف . ) بالاتر، بلندتر.

فرهنگ عمید

بالاتر، بلندتر

جدول کلمات

ارجح

مترادف ها

superior (صفت)
بالاتر، مافوق، برتر، عالی، ارشد، فائق، بالایی

better (صفت)
برتر، بهتر، بیشتر، خوبتر، نیکوتر، چیز بهتر، افضل

premier (صفت)
برتر، نخستین، والاتر

preferable (صفت)
برتر، متمایز، مرجح، قابل ترجیح، دارای رجحان

higher (صفت)
برتر

premiere (صفت)
برتر، نخستین، والاتر

pre-eminent (صفت)
برتر، مقدم، افضل، سرامد

dominant (صفت)
مافوق، برتر، چیره، برجسته، عمده، غالب، مسلط، حکمفرما، نافذ، نمایان، فائق، مشرف

prevalent (صفت)
برتر، رایج، متداول، مرسوم، شایع، فائق

preponderant (صفت)
برتر، مسلط، دارای مزیت

paramount (صفت)
برتر، بزرگتر، برترین، حاکم عالی مقام

uppermost (صفت)
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا

overriding (صفت)
برتر، مهم، برجسته

superempirical (صفت)
برتر

top-dog (صفت)
برتر، نژاد یا شخص غالب

above (قید)
بالاتر، در بالا، قسمت بالا، برتر

super- (پیشوند)
مافوق، برتر، فوق، بیشتر، ابر، بالایی، مربوط به بالا، ارجح، واقع در نوک چیزی

فارسی به عربی

رییس , رییس الوزراء , فوق , مفضل

پیشنهاد کاربران

بالا نشسته . [ ن ِ ش َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه در جای بالا قرار گرفته باشد. نشسته در مقام برتر. || برتر. مقدم . پیش .
ممتاز
سرآمد
بهتر

بپرس