برتافته

/bartAfte/

لغت نامه دهخدا

برتافته. [ ب َ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) نعت مفعولی مرکب از برتافتن. رجوع به برتافتن و تافتن شود: عقلاء؛ شتر ماده برتافته پای. ( منتهی الارب ).
- برتافته شدن ؛ خشمگین شدن. رجوع به تافته شدن شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- برگشته برگردیده . ۲- برگردانیده. ۳- پیچیده . ۴- سوراخ کرده سفته . ۵- تحمل کرده تاب آورده .

فرهنگ معین

( ~. تِ ) (ص مف . ) ۱ - برگشته . ۲ - پیچیده . ۳ - تاب آورده .

فرهنگ عمید

۱. برگردیده، برگشته.
۲. پیچیده.

پیشنهاد کاربران

بپرس