برتافتن . پیچیدن . تاب دادن . رجوع به تاب دادن شود.
گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی
ای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقا
گر زنده جانی یابمی من دامنش برتابمی
ای کاشکی درخوابمی در خواب بنمودی لقا
پیچاندن
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان برداشتی!
عاجز باشد که دست قوت یابد
بر خیزد و دست عاجزان برتابد
گربه مسکین اگر پر داشتی
تخم گنجشک از جهان برداشتی!
عاجز باشد که دست قوت یابد
بر خیزد و دست عاجزان برتابد