بربیختن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) ( از: بر + بیختن ، صورتی از پیختن ) پیختن. برپیختن. پیچیدن. تافتن : گفت... رسول برای پسر عمه اش حکم کرد و لب بر بیخت بطریق استهزاء. ( تفسیر ابوالفتوح ج 2 ص 3 ). رجوع به بیختن شود.