بربور

لغت نامه دهخدا

بربور. [ ب ُ ] ( اِ ) معرب بلغور. ( مهذب الاسماء ). کبیده گندم. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). جشیش گندم. ج ، برابیر. البربور الجشیش من البر. ( از قاموس ).

فرهنگ فارسی

معرب بلغور کبیده گندم .

پیشنهاد کاربران

بپرس