بربست

لغت نامه دهخدا

بربست. [ ب َ ب َ ] ( اِ ) راه و روش. ( انجمن آرا ). طرز و روش و قاعده و قانون. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). دستور. ( غیاث اللغات ). نظم و شیوه. ( انجمن آرا ). طرز و روش و راه و قاعده وقانون و رسم و نظام. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث اللغات ). || و گفته اند بمعنی نحو است که علمی است معروف و بخش بمعنی صرف است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

بربسة. [ ب َ ب َ س َ ] ( ع مص ) طلب کردن. ( منتهی الارب ). طلب کردن کسی را. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

دستور، قاعده، روش
راه وروش طرز و روش و قاعده و قانون .

فرهنگ عمید

۱. دستور، قاعده و قانون.
۲. طرز و روش.

مترادف ها

rule (اسم)
عادت، حکم، دستور، گونیا، رسم، قانون، ضابطه، فرمانروایی، فرمانفرمای، خط کش، قاعده، بربست

law (اسم)
قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا

فارسی به عربی

قاعدة

پیشنهاد کاربران

بپرس