براه کردن ؛ فرستادن. براه انداختن. روانه ساختن. گسیل کردن. راهی کردن : آن ده مرد دیگر باره بر یار کرد از هر چه جهاز آن دختر بود و ایشان به راه کرد تا دلیر برفتند. ( اسکندر نامه نسخه سعید نفیسی ) . از ایشان یکی رابراه کرده بود بدین مهم. ( اسکندر نامه نسخه نفیسی ) .