براه آمدن ؛ راهی شدن. حرکت کردن. آغاز جنبش و سیر کردن. سر براه شدن :
نهادند بر نامه بر مهر شاه
فرستاده برگشت و آمد براه.
فردوسی.
بدان تا چو اندک نماید سپاه
دلیری کند دشمن آید به راه.
... [مشاهده متن کامل]
اسدی ( گرشاسبنامه ) .
- || دست از سرکشی برداشتن. باطاعت درآمدن. راه ضلالت را ترک گفتن. راه موافقت داشتن. رام شدن :
بدرگاه کاوس شاه آمدند
وزان سر کشیدن براه آمدند.
فردوسی.
براه آمدن ؛ راهی شدن. حرکت کردن. آغاز جنبش و سیر کردن. سر براه شدن :
نهادند بر نامه بر مهر شاه
فرستاده برگشت و آمد براه.
فردوسی.
بدان تا چو اندک نماید سپاه
دلیری کند دشمن آید به راه.
اسدی ( گرشاسبنامه )