برانداز کردن
مترادف برانداز کردن: دید زدن، دیدن، ورانداز کردن، نگاه سطحی کردن، نگاه کردن، برآورد کردن، تخمین زدن، سنجیدن
معنی انگلیسی:
assess
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
خراشیدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، به یک نظر دیدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
( ( رفت طرف شیرین . "چطوری گلم باز که لاغر کردی؟"زیر چشمی سر تا پای آرزو را برانداز کرد "عوضش دوستت انگار باز گوشت آورده . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 32 . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 32 . ) )