براقش

لغت نامه دهخدا

براقش. [ ب َ ق ِ ] ( اِخ ) نام ماده سگی است و یا نام زن لقمان بن عاد است و در عرب مثل است اَشاءَم ُمِن براقش و نیز دَلّت علی اهلها براقش و در حق کسی گویند که به کاری پردازد و ضرر آن بسوی وی عاید گردد. گویند زن لقمان بن عاد پادشاه ، براقش نام داشت و خلف شوهر خود بود در سفری و آنان را عادت چنین بود که هرگاه خواستند قوم را فراهم کردن به حربی آتش افروختندی و دخان کردندی مردم گردآمدندی. وقتی کودکان به بازی هیمه افروختند و دود کردند و مردم بعادت گرد آمدند پس به براقش گفتند اگر اینها را کار نفرمایی باردیگر فراهم نشوند. براقش حکم کرد تا بنای نی ساختندو هرگاه لقمان از سفر بازآمد از بنا بپرسید واقعه بازگفتند گفت علی اهلها تتجنی براقش. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نام ماده سگی است و یا نام زن لقمان بن عاد است و در عرب مثل است اشام من براقش و نیز دلت علی اهلها براقش و در حق کسی گویند که بکاری پردازد و ضرر آن بسوی وی عاید گردد .

دانشنامه عمومی

براقش ( به عربی: براقش ) یک منطقهٔ مسکونی در یمن است که در استان جوف واقع شده است. [ ۱]
عکس براقشعکس براقش
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

آبی بُراقش=پرنده ای که به هر رنگ در آید
پرنده ای ملون

بپرس