برافراختن

لغت نامه دهخدا

برافراختن. [ ب َاَ ت َ ] ( مص مرکب ) نصب کردن. انتصاب. برافراشتن. بلند کردن. || برکشیدن. ( یادداشت مؤلف ). || بزرگ شدن. بالیدن. نمو کردن :
ز پستان آن گاو طاوس رنگ
برافراختی چون دلاورنهنگ.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برافراشتن

پیشنهاد کاربران

بپرس