برازه. [ ب َ زَ / زِ ] ( اِ ) زبانه آتش. ( تاریخ قم ). اَفرازه. لهیب.شعله. گرازه ( در تداول مردم قزوین ) : از دور آتشی دیدند بر صحرای براوستان گفتند آن چیست ، گفتند برازه است آن یعنی زبانه آتش. ( تاریخ قم ص 63 ).