برازندگی

/barAzandegi/

مترادف برازندگی: شایستگی، آراستگی، زیبندگی، استحقاق، سزاواری

معنی انگلیسی:
elegance, fitness, propriety, comeliness, gracefulness, grace, flair

لغت نامه دهخدا

برازندگی. [ ب َ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی برازنده. زیبایی. || سزاواری. لیاقت.
- امثال :
دارندگی و برازندگی .

فرهنگ فارسی

برازنده بودن شایستگی لیاقت .

فرهنگ معین

(بَ زَ دِ )(حامص . )شایستگی ،لیاقت .

فرهنگ عمید

برازنده بودن، خوب و زیبا بودن، شایستگی.

فرهنگستان زبان و ادب

[روان شناسی] ← برازندگی وراثتی

دانشنامه آزاد فارسی

بَرازَندگی (fitness)
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.

مترادف ها

suitability (اسم)
شایستگی، سازگاری، سازواری، برازندگی، درخورد بودن

propriety (اسم)
تناسب، نزاکت، مراعات اداب نزاکت، برازندگی

فارسی به عربی

ملائمة

پیشنهاد کاربران

بپرس