برازندگی
/barAzandegi/
مترادف برازندگی: شایستگی، آراستگی، زیبندگی، استحقاق، سزاواری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
دارندگی و برازندگی .
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
بَرازَندگی (fitness)
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.
wikijoo: برازندگی
مترادف ها
شایستگی، سازگاری، سازواری، برازندگی، درخورد بودن
تناسب، نزاکت، مراعات اداب نزاکت، برازندگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه : ( پیش از هر چیز من دانسته واژگانِ بیگانه، چه تازی چه آلمانی، را بکار می برم تا دوستان برابرواژگانِ درخور را دریابند. )
ما در زبانِ اوستاییِ جوان واژه یِ " براز: brāz " را به چمِ " درخشیدن، برق زدن، تشعشع یافتن، متشعشع شدن، پرتو افکندن" و برابر با " glaenzen ، strahlen" در زبانِ آلمانی داشته ایم. بُن کُنونیِ آن نیز " برازَ: brāza " بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
ما از این واژه یِ اوستایی، فعل " بَرازیدن:barāziden" را در زبانِ پارسیِ نو داریم.
همچنین در زبانِ اوستاییِ جوان ما واژه یِ " برازَ : brāza " را به چمِ :
1 - " درخشنده، درخشان، برق زننده، براق، سوسو زننده" و برابر با " schimmernd ، blinkend" ( آلمانی )
2 - " درخشندگی، تابش، نور، برقِ نور، فروغ، براقی و برابر با " Schimmer، Schein" ( آلمانی )
داریم.
ما از این واژه یِ " برازَ: brāza" نیز واژه یِ " بَراز:barāz " را در زبانِ پارسیِ نو به چمِ " زیور، آرایش، آراستگی، زینت" داریم که برابر با " Schmuck " در زبانِ آلمانی می باشد؛ همچنین واژه یِ " بَرازَنده، برازندگی" ( زبانِ پارسیِ نو ) با واژگانِ بالا همبسته و همریشه هستند.
. . . . . . . . . . .
پیشنهادِ واژه :
دو واژه یِ " glaenzen ، strahlen" بسیار در زبانِ آلمانی کاربرد دارند.
ما واژه یِ " بَرازیدن: barāziden " را در پیِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ " ur/ar " می توانیم به ریختِ " بُرازیدن:buraziden " نیز درآوریم.
اکنون برایِ واژگانِ پُرکاربردِ آلمانی:
strahlen = بُرازیدن/بَرازیدن ؛
Strahlung = بُرازِش / بَرازِش . . . . . به چمِ " پرتوافکنی، تشعشع دهی، تابش، گسیل و ساطع شدنِ اشعه ؛
Strahl = بُرازه/بَرازه . . . . . . به چمِ " اشعه، تشعشع، تابش، بارقه " .
همچنین ما می توانیم واژه یِ " بُرازیدن/بَرازیدن" را به ریختِ سببی ( kausativ ) در آوریم و واژه یِ " بُرازانیدن ( =بُرازاندن ) / بَرازانیدن ( =بَرازاندن ) " را بکار بگیریم.
در زبانِ آلمانی و در رشته ی فیزیک بسیار واژگانِ " Strahlung ، Strahl " کاربرد دارند.
از آنجایی که واژه یِ " بَرازیدن" در زبانِ پارسیِ نو سویه ای زیباشناختی به خود گرفته است، پس بکارگیریِ واژه یِ " بُرازیدن" ، آن هم در فیزیک، هیچگونه نگرانی ای را در پی نخواهد داشت.
. . . . . . . . . .
پَسگشت :
ستونهایِ 972 و 973 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )

ما در زبانِ اوستاییِ جوان واژه یِ " براز: brāz " را به چمِ " درخشیدن، برق زدن، تشعشع یافتن، متشعشع شدن، پرتو افکندن" و برابر با " glaenzen ، strahlen" در زبانِ آلمانی داشته ایم. بُن کُنونیِ آن نیز " برازَ: brāza " بوده است.
... [مشاهده متن کامل]
ما از این واژه یِ اوستایی، فعل " بَرازیدن:barāziden" را در زبانِ پارسیِ نو داریم.
همچنین در زبانِ اوستاییِ جوان ما واژه یِ " برازَ : brāza " را به چمِ :
1 - " درخشنده، درخشان، برق زننده، براق، سوسو زننده" و برابر با " schimmernd ، blinkend" ( آلمانی )
2 - " درخشندگی، تابش، نور، برقِ نور، فروغ، براقی و برابر با " Schimmer، Schein" ( آلمانی )
داریم.
ما از این واژه یِ " برازَ: brāza" نیز واژه یِ " بَراز:barāz " را در زبانِ پارسیِ نو به چمِ " زیور، آرایش، آراستگی، زینت" داریم که برابر با " Schmuck " در زبانِ آلمانی می باشد؛ همچنین واژه یِ " بَرازَنده، برازندگی" ( زبانِ پارسیِ نو ) با واژگانِ بالا همبسته و همریشه هستند.
. . . . . . . . . . .
پیشنهادِ واژه :
دو واژه یِ " glaenzen ، strahlen" بسیار در زبانِ آلمانی کاربرد دارند.
ما واژه یِ " بَرازیدن: barāziden " را در پیِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ " ur/ar " می توانیم به ریختِ " بُرازیدن:buraziden " نیز درآوریم.
اکنون برایِ واژگانِ پُرکاربردِ آلمانی:
strahlen = بُرازیدن/بَرازیدن ؛
Strahlung = بُرازِش / بَرازِش . . . . . به چمِ " پرتوافکنی، تشعشع دهی، تابش، گسیل و ساطع شدنِ اشعه ؛
Strahl = بُرازه/بَرازه . . . . . . به چمِ " اشعه، تشعشع، تابش، بارقه " .
همچنین ما می توانیم واژه یِ " بُرازیدن/بَرازیدن" را به ریختِ سببی ( kausativ ) در آوریم و واژه یِ " بُرازانیدن ( =بُرازاندن ) / بَرازانیدن ( =بَرازاندن ) " را بکار بگیریم.
در زبانِ آلمانی و در رشته ی فیزیک بسیار واژگانِ " Strahlung ، Strahl " کاربرد دارند.
از آنجایی که واژه یِ " بَرازیدن" در زبانِ پارسیِ نو سویه ای زیباشناختی به خود گرفته است، پس بکارگیریِ واژه یِ " بُرازیدن" ، آن هم در فیزیک، هیچگونه نگرانی ای را در پی نخواهد داشت.
. . . . . . . . . .
پَسگشت :
ستونهایِ 972 و 973 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )

شایستگی ، لیاقت 🌪🌪