برازندگی
/barAzandegi/
مترادف برازندگی: شایستگی، آراستگی، زیبندگی، استحقاق، سزاواری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
دارندگی و برازندگی .
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
دانشنامه آزاد فارسی
بَرازَندگی (fitness)
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.
در نظریۀ وراثت، مقیاسی از موفقیت یک خصوصیت وراثتی در انتقال به نسل های آینده. بنابه قرارداد، برازندگی صفت طبیعی را معادل یک در نظر می گیرند و ارزش برازندگی انواع دیگر آن را، که با الل هایدیگر تعیین می شوند، در مقایسه با برازندگی صفت طبیعی تعیین می کنند. صفاتی با برازندگی بیشتر از یک با سرعت بیشتری گسترش می یابند و در نهایت، جای الل طبیعی را می گیرند. صفاتی با برازندگی کمتر از یک رفته رفته از بین خواهند رفت.
wikijoo: برازندگی
مترادف ها
شایستگی، سازگاری، سازواری، برازندگی، درخورد بودن
تناسب، نزاکت، مراعات اداب نزاکت، برازندگی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شایستگی ، لیاقت 🌪🌪