برابر شدن
مترادف برابر شدن: مواجه شدن، روبه رو شدن، رویارو شدن، مساوی شدن، یکسان شدن، مطابق شدن، مطابقت کردن، به تساوی دست یافتن، به تساوی رسیدن، همتا شدن، هم ردیف شدن، هم پایه شدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
برابر شدن ؛ مقابل شدن. رو در رو قرار گرفتن :
که چون این دو لشکر برابر شود
سر نیزه ها بر دو پیکر شود.
فردوسی.
که چون این دو لشکر برابر شود
سر نیزه ها بر دو پیکر شود.
فردوسی.
برابر شدن ؛ همراه شدن. همدوش شدن :
سخن چون برابر شود با خرد
روان سراینده رامش برد.
فردوسی.
سخن چون برابر شود با خرد
روان سراینده رامش برد.
فردوسی.
برابر شدن ؛ یکسان شدن. مساوی شدن. ( ناظم الاطباء ) . مانند شدن. معادل شدن. یک گونه شدن :
بدروازه مرگ چون درشویم
بیک هفته با هم برابر شویم.
سعدی.
هرگز شکسته بادرست برابر نشود.
سعدی ( گلستان ) .
بدروازه مرگ چون درشویم
بیک هفته با هم برابر شویم.
سعدی.
هرگز شکسته بادرست برابر نشود.
سعدی ( گلستان ) .
همبر آمدن . [ هََ ب َ م َ دَ ] ( مص مرکب ) برابر شدن . ( آنندراج ) : با سیاهی سنگ کعبه همبر آمد از شرف سرخی سنگ منا کز خون حیوان دیده اند. خاقانی .