برابخ

لغت نامه دهخدا

برابخ. [ب َ ب ِ ] ( ع اِ ) ج ِ بربخ ، آب راهه سفالین و غیرنمایان خلاجای که از بام تا زمین باشد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد از صحاح ). || موریها. ( یادداشت مؤلف از ذخیره خوارزمشاهی ): از هر یک از دو گرده ( کلیه ) رگی رسته است و بنزدیک مثانه آمده و بدو پیوسته و بدین دو رگ آب را بمثانه فرستد و آن رگها را طبیبان برابخ گویند یعنی موریها. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

پیشنهاد کاربران

بپرس