بر کنار کردن
مترادف بر کنار کردن: معزول کردن، عزل کردن، خلع کردن، منفصل کردن
متضاد بر کنار کردن: منصوب کردن، برگماشتن
معنی انگلیسی:
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
تخفیف دادن، کمک کردن، داشتن، تسلی دادن، بر کنار کردن، خلاص کردن، تغییر پست دادن، بر جسته ساختن، ریدن
قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن
دور کردن، اخراج کردن، بر کنار کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
سرنگون
( در افغانستان ) سبک دوش کردن ( مودبانه )
بیرون راندن