بر وجه

لغت نامه دهخدا

بر وجه. [ ب َ وَ هَِ ] ( حرف اضافه مرکب ) ( از: بر فارسی + وجه عربی ) بطورِ. بطریق ِ. ( ناظم الاطباء ). بر سبیل ِ : سیم کافی ناصح که خراج و جزیت... بر وجه استقصاء بستاند. ( کلیله و دمنه ).
- بر وجه تعجیل ؛ بچابکی. بطور چابکی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بطور بطریق .

پیشنهاد کاربران

بپرس