بر طاق نه هوای جهان را که در هوا
قوس قزح ز الوان صد طاق میکشد.
شهاب الدین غزنوی ( انجمن آرا ).
ببزم می پرستان سرکشی بر طاق نه زاهدکه میریزند مستان بی محابا خون مینا را.
ملاطاهر ( ضیاء ).
رجوع به طاق شود.- بر طاق بلند نهادن ؛ بر طاق بلند گذاشتن. به مرتبه اعلا رسانیدن و چیزی را کمال نمایش دادن. ( غیاث اللغات ).
|| چیزی را بر جای بلند نهادن که دست بآن نرسد. ( غیاث اللغات ). || ترک کردن و فراموش کردن. ( غیاث اللغات از برهان و بهار عجم ). بدور داشتن و فراموش کردن. ( آنندراج ).