بر صحرا افکندن

لغت نامه دهخدا

بر صحرا افکندن. [ ب َ ص َ اَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بر صحرا نهادن. کنایه از غایت آشکارا کردن و شهرت دادن. ( آنندراج ) :
مجال صبر تنگ آمد بیکبار
حدیث عشق بر صحرا فکندم.
سعدی.

فرهنگ فارسی

بر صحرا نهادن کنایه از غایت آشکارا کردن و شهرت دادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس