بر سر اوردن
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
بر سر آوردن ؛ پایان دادن. نابود کردن :
که دارنده و بر سر آرنده اوست
زمین و زمان را نگارنده اوست.
فردوسی.
- || رسیدن. غالب آمدن. غلبه کردن :
عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهند
بر سرم فضل من آورد اینهمه شور و جلب.
ناصرخسرو.
که دارنده و بر سر آرنده اوست
زمین و زمان را نگارنده اوست.
فردوسی.
- || رسیدن. غالب آمدن. غلبه کردن :
عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهند
بر سرم فضل من آورد اینهمه شور و جلب.
ناصرخسرو.