بر زبان اوردن


معنی انگلیسی:
utter

لغت نامه دهخدا

( بر زبان آوردن ) بر زبان آوردن. [ ب َ زَ وَ دَ ] ( مص مرکب ) گفتن :
پس آنگه بر زبان آورد سوگند
به هوش زیرک و جان خردمند.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( برزبان آوردن ) گفتن .

مترادف ها

tongue (فعل)
گفتن، بر زبان اوردن، دارای زبانه کردن

فارسی به عربی

لسان

پیشنهاد کاربران

بر زبان آوردن ؛ گفتن. ذکر کردن. بر زبان راندن : پسران خواجه حسن را سخنی چند سخت گفت و اندران پدر ایشان چنان محتشم را سبک بر زبان آورد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382 ) .
وقف بازوی من است این حرز و نفروشم به کس
...
[مشاهده متن کامل]

گرچه زاول نام دادن بر زبان آورده ام.
خاقانی.
اگر بتحفه جانان هزار جان آری
محقر است نشاید که بر زبان آری.
سعدی.

بپرس