بر روی کار اوردن

فرهنگ فارسی

( بر روی کار آوردن ) روی کار آوردن ظاهر و نمودار ساختن .

پیشنهاد کاربران

بر روی کار آوردن ؛ به ریاست و امارت رساندن. شغلی یا مقامی را بدو تفویض کردن : سیف الدوله محمود را با بیست هزار سوار ترتیب داد به بخارا فرستاد تا طوعاً او کرهاً ملک نوح را به روی کار آرند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 136 ) .

بپرس