جهاندار بر چرخ چونین نبشت
بفرمان او بر دهد هرچه کشت.
فردوسی.
اگر زمین برندهد تاوان برزمین منه... که ستاره از داد و بیداد چندان آگاهست که زمین از بر دادن. ( منتخب قابوسنامه ص 14 ).یا گرت پدر گبر بود مادرترسا
خشنودی ایشان بجز آتش چه دهد بر.
ناصرخسرو.
درخت پیشمانی از دینه روزدر امروز باید که تان بردهد.
ناصرخسرو.
دعای زنده دلانت بلا بگرداندغم رعیت درویش بر دهد شادی.
سعدی.
گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق ورنکنی چه بردهد کشت امید باطلم.
سعدی.
بلی تخم در خاک از آن می کنندکه روز فروماندگی بردهد.
سعدی.
|| رها کردن. ( انجمن آرا ) ( برهان ) ( آنندراج ).سردادن. اطلاق : بیاد بوک و مگر بیست سال بر دادم
مرا خدای نداده ست زندگانی نوح.
انوری ( انجمن آرا ).
|| گفتن. بر زبان راندن. ( یادداشت مؤلف ) : ابوعلی دست بر نبض بیمار نهاد و گفت برگوی و محلتهای گرگان را نام بَردِه. آن کس آغاز کرد و نام محلت ها گفتن گرفت... پس ابوعلی گفت از این محلت کوی ها برده آنکس برداد... ( چهارمقاله عروضی ). پس ابوعلی گفت کس می باید که در این کوی همه سرایها را بداند بیاوردند و سرایها را بردادن گرفت... ابوعلی گفت اکنون کسی می باید که نامهای اهل سرای بتمام بداند و بردهد بیاوردند بردادن گرفت تا آمد بنامی که همان حرکت عارض شد. ( چهارمقاله ). || برشمردن و دیکته کردن. تقریر کردن : امیر گفت سخت صواب آمد و زیادت خلیفه را برخواجه بردادن گرفت و وی می نبشت... ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 392 ).