شما برخروشید و اندر نهید
سران را زخون بر سر افسر نهید.
فردوسی.
چو این کرده شد ماکیان و خروس کجا برخروشد گه زخم کوس.
فردوسی.
همی برخروشید و فریاد خواندجهان را سراسر سوی داد خواند.
فردوسی.
دادش خورش و لباس پوشیدماتم زدگانه برخروشید.
نظامی.
رجوع به خروشیدن شود.