بر حسب

/barhasbe/

مترادف بر حسب: براساس، برطبق، مطابق، موافق

برابر پارسی: به گونه ی | به فراخور

معنی انگلیسی:
according, according to, in proportion to, in terms of

لغت نامه دهخدا

برحسب. [ ب َ ح َ ] ( حرف اضافه مرکب ) ( از: بر + حسب ) موافق. بروفق.
- برحسب آرزو ؛ مطابق و موافق آن :
شکر خدا که از مدد بخت کارساز
برحسب آرزوست همه کار و بار دوست.
حافظ.
- برحسب اتفاق ؛ اتفاقاً. قضا را. ( ناظم الاطباء ).
- برحسب دلخواه ؛ یعنی بر وفق آرزوی دل. ( آنندراج ) :
شد آن فتح برحسب دلخواه نیز
زن و مردش آمد غلام و کنیز.
هاتفی ( آنندراج ).
- برحسب ظاهر ؛ ظاهراً.

فرهنگ فارسی

موافق بر وفق .

مترادف ها

in (حرف اضافه)
از، روی، توی، با، نزدیک، بالای، بر حسب، به، بطرف، در توی، هنگام، در ظرف، اندر، نزدیک ساحل

at (حرف اضافه)
در، نزدیک، بر حسب، سر، بر، به، بسوی، در نتیجه، بطرف، بنا بر، از قرار، پهلوی، بقرار

to (حرف اضافه)
در، نزد، طرف، بر حسب، در برابر، به، بسوی، پیش، بطرف، برای، سوی، تا نسبت به، روبطرف

according to (حرف اضافه)
مطابق، طبق، بر حسب، بقول، به عقیده

فارسی به عربی

فی
آلی

پیشنهاد کاربران

بروفق
با شمردن ، با حساب کردنِ ، با لحاظ کردنِ
در اصطلاح، معنی واژهٔ برحسب، چنین بیان شده است:
• براساس، مطابق، وفق، بر پایهٔ و. . .
• تبصره: حَسْب، به معنی گمان و حدس است؛ اما حَسَب، به معنی اساس و پایه می باشد.
- بمقتضای چیزی ؛ برطبق چیزی. موافق آن. مطابق آن. برحسب اقتضا و لازمه ٔ آن : جاری می سازد احوال خلق را بمقتضای فرمان خود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ) . خلاف پیران که به عقل و ادب زندگانی کنند نه بمقتضای جهل جوانی. ( گلستان ) . و آن حضرت بمقتضای عادت پسندیده ٔ خود نخست عمرو را نصحیت فرموده به سلوک طریق هدی دلالت نمود. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 547 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ایزد چو کرد تعبیه در چرخ نظم کون
دادش بمقتضای رضای تو اختیار.
وحشی.
- بر مقتضای چیزی ؛ مطابق و موافق آن. ( از ناظم الاطباء ) . بمقتضای چیزی. برحسب اقتضای آن. برطبق آن چیز : و اگر عقوبت بر مقتضای شریعت باشد چنانکه قضات حکم کنند برانند. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 107 ) . و بنای کارهای ملک خویش را بر مقتضای آن نهاد. ( کلیله و دمنه ) . مصداق سخن و برهان دعوی من بدید و بر مقتضای رای خویش کاری بکرد. ( کلیله و دمنه ) . مصلحت آن است که از سر بصیرت اندیشه ٔ کاملی کنی و وجه صواب بشناسی. آنچه حطام دنیوی است بر مقتضای شریعت محمد مصطفی ( ص ) به سویت قسمت رود. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 189 ) . سلطان بر مقتضای سابقه ٔ نذر خویش نشاط حرکت کرد به غزوی که طراز دیباچه ٔ دیگر مغازی و مقامات باشد. ( ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 320 ) . جمله بر وفق مصلحت و مقتضای آرزو مرتب و مهیا گشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 43 ) . هرچه از خیر و شر. . . به ظهور می پیوندند به تقدیر حکیمی مختار منوط است. . . که صادرات افعال او بر قانون حکمت و مقتضای فضیلت و معدلت تواند بود. ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 8 ) . و هرگاه که بر مقتضای آن عمل کند به شکر عملی که نهایت شکر است رسیده باشد. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 386 ) . آن را بر مقتضای حکم خود قطع کند. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 139 ) . و رجوع به ترکیب قبل شود.
- در مقتضای چیزی ؛ مطابق و موافق آن : چه هر عضوی از اعضا که مردم آن را در مقتضای حکم شرع استعمال کنند به زبان حال گواهی دهد بر وجود ایمان در دل ایشان. ( مصباح الهدایة چ همایی ص 287 ) . و رجوع به ترکیب قبل شود.

بر مبنای . . . . . . . . . . .
بنا به . . . . . . . . .
برحسب=موافق
بموجب
بسته به . . . . . . . . . . . .

برحسبِ. . . . . . =موافقِ . . . . .
بر حسب: in terms of ( exp )
با توجه به، در ارتباط با
در خور - فراخور
درخور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس