بر بناگوش زدن ؛ سیلی زدن. تپانچه زدن. کتک زدن. توگوشی زدن ( در تداول عامه ) :
دگر باره خون در جگر جوش زد
قضا را قدر بربناگوش زد.
نظامی.
بر زمین زدن ؛ بسختی چیزی یا کسی را از بالا بر زمین کوفتن :
... [مشاهده متن کامل]
گر بجنبد در زمانش گیر گوش
بر زمین زن تا که گردد لوش لوش.
عیوقی.
همی خواست کو را ز جا بر کند
به پیش پدر بر زمینش زند.
فردوسی.
دگر باره خون در جگر جوش زد
قضا را قدر بربناگوش زد.
نظامی.
بر زمین زدن ؛ بسختی چیزی یا کسی را از بالا بر زمین کوفتن :
... [مشاهده متن کامل]
گر بجنبد در زمانش گیر گوش
بر زمین زن تا که گردد لوش لوش.
عیوقی.
همی خواست کو را ز جا بر کند
به پیش پدر بر زمینش زند.
فردوسی.