بر انگشت پیچیدن

فرهنگ معین

(بَ. اَ گُ. دَ ) (مص ل . ) بزرگ نمودن عیب و ایراد.

پیشنهاد کاربران

رواج دادن، تجلی دادن، ، رسوا وفاش و آشکار نمو دن، علم کردن، انگشت نما کردن، بزرگ نمودن، اشاره گر شدن ، یاداوری کردن، یاد اور شدن
نه یک عیب او را بر انگشت پیچ
جهانی فضیلت بر آور به هیچ
بر انگشت پیچیدن : یاد داشتن، چه هر چیز که بر انگشت پیچیده می شود هر وقت در نظر می باشد گویا خویشتن را یاد میدهد.
( ( تا نپیچند خلق بر انگشت
که یکی را برای هیچ بکشت ) ) ( حدیقه، ۵۶۸ )
( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی های سنایی، دکتر محمد شفیع صفاری )

بپرس