بر افزون

لغت نامه دهخدا

برافزون. [ ب َ اَ ] ( ص مرکب ) رو به افزایش. دائم التزاید. روزافزون :
شرم چرا داشت باید ای عجب او را
زان کرم و فضل روزروز برافزون.
فرخی.
جاوید زیادی بشادکامی
شادیت برافزون و غم بنقصان.
فرخی.
تا بقیامت براین نهاد و نسق باد
روز برافزون به فر و رونق و زینه.
سوزنی.
زانکه بر حسن برافزونی و برکاست نیی
من بعشق تو برافزونم و برکاست نیم.
سوزنی ( دیوان چ شاه حسینی ص 378 ).

فرهنگ فارسی

رو بافزایش روز افزون .

پیشنهاد کاربران

بس بسیار/بیش از اندازه
دکتر کزازی در نوشته های خود واژه " برافزون" را به جای واژه ی " زاید " به کار برده است.

بپرس