بذح
لغت نامه دهخدا
بذح. [ ب َ ] ( ع اِ ) کفتگی. شکاف. شق. ( از اقرب الموارد ). جای شقوق. ( منتهی الارب ). جای شکافته. ( شرح قاموس ). جای شقاق دست و پا. ( ناظم الاطباء ) ج ، بذوح. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
بذح. [ ب َ ذَ ] ( ع اِ ) خراش ران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید