بدیمن

/badyomn/

مترادف بدیمن: بدقدم، بدشگون، شوم، شوم قدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس

متضاد بدیمن: خوش یمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجسته پی

معنی انگلیسی:
evil, hoodoo, inauspicious, portentous, sinister, disastrous, ill, ominous, unlucky, inauspicious

لغت نامه دهخدا

بدیمن. [ ب َ ی ُ ] ( ص مرکب ) بدفال و شوم و نامبارک. ( ناظم الاطباء ). شوم و نامبارک. ( آنندراج ). این ترکیب به غلط شبیه تر است ولی استعمال شده است و هم امروز متداول است. ( یادداشت مؤلف ): احطب ؛ مرد بدیمن. احص ؛ شمشیر بدیمن. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

شوم، نامبارک، نحس، ضدخوش یمن
( صفت ) شوم نامبارک نحس مقابل خوش یمن .

فرهنگ معین

(بَ. یُ ) (ص . ) بدشگون ، ناخجسته ، شوم .

فرهنگ عمید

شوم، نامبارک، نحس.

مترادف ها

ominous (صفت)
شوم، بدشگون، نامیمون، بدیمن

sinister (صفت)
کج، فاسد، نا درست، گمراه کننده، شیطانی، بدشگون، نامیمون، بدخواه، بدیمن، منحوس

unlucky (صفت)
شوم، سیاه، ناموفق، بد بخت، بدشگون، نحس، سیاه بخت، تیره بخت، بدیمن، بخت برگشته

sinistral (صفت)
چپی، بدشگون، بدیمن، تمایل ب چپ

portentous (صفت)
بدشگون، بدیمن، بدفرجام، دارای فال بد

فارسی به عربی

سیی الحظ , شریر , منذر بسوء العاقبة

پیشنهاد کاربران

بپرس