بدید

لغت نامه دهخدا

بدید. [ ب َ ] ( ص ) ظاهر. ( غیاث اللغات ). پدید. رجوع به پدید شود.

بدید. [ ب َ ] ( ع اِ ) هر آنچه از کاه و پنبه و پشم و جز آن پر کرده در زیر زین و پالان نهند تا پشت ستور ریش نگردد. ( ناظم الاطباء ). بداد زین.( از منتهی الارب ). ج ، بدائد و اَبِدَّة. و رجوع به بِداد شود. || خرجین. || مانند و همتا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مثل و نظیر. ( از ذیل اقرب الموارد ). || ( ص ) فلاة بدید؛ بیابانی که در آن کسی نباشد. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بیابان پهناور. ( از ذیل اقرب الموارد ). بدیدة.

فرهنگ فارسی

هر آنچه از کاه و پنبه و پشک و جز آن پر کرده در زیر زین و پان نهند تا پشت ستور ریش نگردد بداد زین .

پیشنهاد کاربران

سلام بادهای خیر بازداشتن بیماری سه تا فرزند مددجوکمیته اندام اما واقعا خداوکیلی قرانی در شرایط سخت بابیبضاعتی تهیدستی وخداوکیل درمذیقه این باتشکر
دیدن
خورجین

بپرس