بدگویی کردن


معنی انگلیسی:
backbite, dispraise, slur, vilify

مترادف ها

abuse (فعل)
فحش دادن، بد بکار بردن، بد استعمال کردن، سو استفاده کردن از، بدرفتاری کردن نسبت به، به زنی تجاوز کردن، ننگین کردن، بدگویی کردن، پرخاش کردن، خوار کردن، خفت دادن، بدزبانی کردن، توهین کردن به، تجاوز به حقوق کسی کردن

vilify (فعل)
بدگویی کردن، بد نام کردن، بهتان زدن

maledict (فعل)
بدگویی کردن، لعن کردن، لعنت کردن بر

پیشنهاد کاربران

bad - mouth
Why are you always bad - mouthing Tiffany? You don't even know her that well!
سعایت
هجا

بپرس