بدکام

لغت نامه دهخدا

بدکام. [ ب َ ] ( ص مرکب ) بدخواه. بداندیش. ( از ولف ). بداندیش. بدطینت. بدذات. بدخواه. ( فرهنگ فارسی معین ). || نامراد. ناکام. کام نایافته. و رجوع به کام و ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) بد اندیش بد طینت بد ذات بد خواه .

فرهنگ عمید

۱. بدخواه، بدنیت، بداندیش.
۲. بدطینت.

پیشنهاد کاربران

بپرس