نگون بخت را زنده بر دار کرد
دل مرد بدکار بیدار کرد.
فردوسی.
یکی مرد خونریز و بدکار و دزدبخواهی ز من چشم داری بمزد.
فردوسی.
همان تور بدکار برگشته بخت......شنیدم که ساز شبیخون گرفت.
فردوسی.
بداندیش و بدکار و بدگوهرندبدین پادشاهی نه اندر خورند.
فردوسی.
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکارچنان کجا نبود نیکخواه چون بدخواه.
فرخی.
اگر بدکار به بوده ست بگذارکه آخرهم به بد گردد گرفتار.
ناصرخسرو.
از پیش این رئیس نکوکار پاکزادافکنده سر چو خائن بدکار می روم.
خاقانی.
آن کیست کز روی کرم با من وفاداری کندبرجای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند.
حافظ.
|| زناکار. فاسق و فاجر. ( از ناظم الاطباء ).فاجر. ( آنندراج ). زانی. ( یادداشت مؤلف ). زناکار. لواطکننده. ( فرهنگ فارسی معین ) : یا خواهر هرون ( خطاب به مریم ) هرگز مادر تو بدکار نبود و پدر تو هم بد نبود. ( قصص الانبیاء ). زن بدکار را زهر هلاک نکرد. ( کلیله و دمنه ). || شریر. ( ناظم الاطباء ). شریر. موذی. ( فرهنگ فارسی معین ). || بی انصاف. ( ناظم الاطباء ).