بدپسندی. [ ب َ پ َ س َ] ( حامص مرکب ) پسندیدن بدیها. بدخواهی : نتوان برد جان مگر بدو چیزببدی و به بدپسندی نیز.نظامی.نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مداربدپسندی جان من برهان نادانی بود.حافظ.|| مشکل پسندی. دیرپسندی.