گرد کردن، پیچیدن، گشتن، غلتیدن، غلت خوردن، غلتاندن، غلت دادن، غل دادن، غلتک زدن، بدوران انداختن، تراندن، تر دادن، تلاطم داشتن
بدوران انداختن
مترادف ها
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
گردان کردن
جام گردان کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جام را به دور درآوردن. ساقیگری. جام باده دادن :
ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را ( کذا )
جام گردان کن ببر غمهای بی انجام را.
سوزنی
جام گردان کردن. [ گ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جام را به دور درآوردن. ساقیگری. جام باده دادن :
ساقیا پیش آر آن آب آتش فام را ( کذا )
جام گردان کن ببر غمهای بی انجام را.
سوزنی