بدهکاری

/bedehkAri/

معنی انگلیسی:
debt, indebtedness, score

لغت نامه دهخدا

بدهکاری. [ ب ِ دِ ] ( حامص مرکب ) صفت بدهکار. چگونگی بدهکار. || دَین. قرض. وامداری. قرض داری. ( از یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

عمل بدهکار وامداری قرض داری مقابل بستانکاری .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) عمل بدهکار، وامداری ، قرض داری . مق بستانکاری .

فرهنگ عمید

وام داری، قرض داری.

مترادف ها

liability (اسم)
مسئولیت، دین، استعداد، فرض، شمول، بدهی، بدهکاری

فارسی به عربی

مسوولیة

پیشنهاد کاربران

قسط کردن توانائی ووقت: بدهکاری که باید اداء کرد.
فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ92
عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ93
وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ13

بپرس